۱۳۹۵ دی ۶, دوشنبه

کارمل، چهره ای منفوری که«وطنفروشی» را رنگ «روشنفکری»داد!

 بسم الله الرحمن الرحیم
نوشتۀ: انجنیرمحمد نذیر تنویر

به مناسبت سی و هفتمین سالروز تجاوز طاغوت کمونیزم شوروی سابق بر مهین عزیز ما افغانستان: 27 دیسامبر 1979
شش جدی 1358 هجری، روز سیاهو نفرین شده در تاریخ کشور ما، که سایه ای شوم و نحس اش تا هنوزهم بهترین فرزندان مجاهد و آزادمنش این خطه را درخود می بلعد!
نه تنها می بلعد، بلکه بر بهترین و پاکترین فرزندان صدیق امت اسلامی، زشت ترین و رکیک ترین القاب را برچسپ می زنند و خودشان را در زیر واژه های مقدس اسلامی، جا می زنند!
همان واژه های که در اوج قدرت، آنرا «افیون ملت ها» می خواندند؛ حالا پیشوند و پسوند افراد و نظام های شان گردیده است («شهید» داکتر نجیب و جمهوری «اسلامی» افغانستان).
شش جدی، این روز نحس و نفرین شده، مسبب بسیج اقلیت افراد مفسد و بدکاره این خطه گردید که از درون توسط نظام فاسد شاهی، و از بیرون توسط نظام کفری کمونیزم حمایت گردید که اصلاٌ اعتقادی بر ارزش های اخلاقی نداشتند و آنرا «مدرنیته» و «اشتراکی» می شمردند.

بلی! شش جدیافراد و حلقات بدکاره و بی دینی را بسیج و به یک صفکشاند، که در جامعه دینی و اخلاقی افغانستان، فاقد حیثیت و در انزوا قرار داشتند. همین فقدان حیثیت و انزوا در جامعه؛ ایشان را به یکنوع «باروتی» شکل داد که با رسیدن کوچکترین جرقه قدرت، انفجارش از این ملت مظلوم تا حال انتقام می کشد، و بر «آن» بسنده نمی دارند!
«بداخلاقی» از سطوح رهبری تا پائین ترین افراد، نقش محوری در بسیج و یکپارچگی افراد این گروهک های اوباش و کمونیست را تشکیل می داد!
ببرک «کارمل»، این چهره ای منفور تاریخ، نه تنها «وطنفروشی» را رنگ «روشنفکری» داد، بلکه «بداخلاقی» را نیز رنگ «ترقی و مدرنیته»  داد، که این ابتکارش منحصر به فرد نماد و به یک روش و یک مکتب مبدل گشت!
مکتب «کارملیزم»!
این مکتب، «بی دینی» را «ترقی» تعریف داشت، و «بداخلاقی» را حقوق طبیعی- و نیاز اولیه افراد جامعه خواند و آنرا در قالب مکتب کمونیزم، داخل «نظام اشتراکی» ساخت. وسیله های شهوت رانی و رفع غریزه که قبل از قدرت، ابزار «جلب و جذب»  ایشان را تشکیل می داد، پس از غصب قدرت بطور رسمی و زیر چتر دولت به ترویج فحشا آغاز یافت. اولویت کاری شان در منبر تیاترها، سینما ها، رادیو و تلویزیون شکل گرفت. اختلاط زن و مرد را از تساوی حقوق خواندند، و برای جدا سازی فرزندان از محوطه ای خانوادگی، بورس های جعلی تحصیلی را شکل دادند. هزاران دوشیزه پاک افغان در سرزمین ناپاک شوروی، باردار گشتند. کودکان را کشتند، و یا در پرورشگاه رها کردند، و تعدادی ازین دوشیزه ها در زیر چتر نظام کمونیستی با بی شرمی همراه با «حرام زاده» های شان برگشتند. چنین برگشت، شیرازه غیرت و مردانگی فامیل ها را عقیم ساخت که بعداٌ از موجودیت شان، در مستحکم گردانیدن پایه های نظام شان استفاده بردند.
اینکه معاون اول رئیس جمهوری به نزدیکترین فردش یعنی سخنگویش (فیضل الله ذکی)، به دریورش (خلیفه صالح)، به استادش (سید قربان)، به دوستش (احمد یشچی)، به کارمندان دفترش به هنرمندان و نطاقان تلویزیون آئینه ووو... تجاوز می نماید، کدام حادثه تازه و جدیدی نیست! در سطح ملیشه های شان چنین بود، و هست، و خواهد ماند. اما در سطح رهبری و افراد تحصیلکرده ایشان، به شیوه های مدرن و بدون خشونت به هزاران موارد وجود دارد که در آغاز حیات این گروهک های کمونیست؛ ارتباط کارمل و اناهیتا، زبانزد عام و خاص دوره اش بود.
صحنه سازی های بین المللی در عدم شناخت اخلاقی و جنایی همچو مُهره ها، صرف از برای پوشش جنایات تجاوزگران روس و امریکا می باشد. وگرنه ایشان بهتر از قربانیان، در شناخت همچو افراد، اسناد و شواهد در دست دارند. اما نباید فراموش کرد که طاغوتیان همیشه از برایحیات تجاوز شاننیازمند «جلادان»  داخلی بوده و می باشند، به همین علت «دونالد رامسفيلد» از موجودیت «دوستم» زیر لوای قوای امریکا به افتخار نام می برد.
دردهای جامعه ما شدیدتر و بدتر از تجاوز جنسی ست!
آیا می توانیدهمچو صحنه را، لحظه ای حتی در ذهن تان شکل دهید؟
که چگونه در مظهر عام و در برابر دیدگان همدیگر، فرد شماره دوم کشور جمهوری اسلامی افغانستان، خود را لخت و عریان ساخته و بر حریف اش تجاوز می نماید؟ تصور حضور کارمندان معاونیت ریاست جمهوری، بادیگاردها، پهره دار ها، خانواده ها در طبقات بالایی منزل، ووو... در صحنه را نیز یکبار در ذهن شکل دهد!
چشمدید هایم، یکباره در ذهنم زنده گشت:
- منزل همصنفی پوهنحُی انجنیری از نظرم گشت که چگونه ریدی ژواک سالون را ترک نمود، و بعداٌ دوشیزه زیبا با پتنوس چای و لباس های نیمه عریان از من پذیرایی نمود و سعی میداشت تا زمینه های جذب ام را در گروهک فاسد پرچم، فراهم گرداند؛
- صحنه ای زندان در نظرم شکل یافت که چگونه ضابط نور خادیست، از تجاوز جنسی اش بر شوهر یک تازه عروس در کارته نو، می بالید. دختری که اخلاق را «معیارانتخابش» در بین دو خواستگار قرار داده بود، و ضابط نور را به انتقام کشاند. وی با جمع از خادیست ها، در نیمه های شب زمانی که قیود شبگردی نافذ بود، بر منزل ایشان می ریزند و در برابر چشمان تازه عروس، بر شوهرش تجاوزه جنسی میدارند تا از معیار اخلاقی در انتخاب آن دختر، انتقام گیرد. درست همانند حرف دوستم در برابر ایشچی، 35 سال قبل ضابط نور این حرف را بیان داشته بود که «سرش را خم کردم»؛
- تابستان 1362 هجری در نظرم مجسم گشت که کاروان مجاهدین در منطقه «گوگامنده» در اثر بمباردمان نیروهای روس، به خاک یکسان گشت. جبهات مجاهدین اطراف منطقه، بر شدت کنترل راه های منتهی به آن ساحه پرداختند. گروپ چریکی مصطفی شهید که مربوط به حوزه مرکزی کابل می شد و در چکری پایگاه داشت و بنده نیز یکی از مجاهدین آن بودم، موفق به دستگیری دو فرد در مناطق «تالوخیل» گردید. مردی با پیشوند مولوی و پسر نوجوانی که تازه سر لبش سیاه شده بود، و کارت تمامی تنظیم های جهادی را باخود داشتند. این امر مسبب شک شبهه ای بیشتر بر ایشان گردید و هردو را به مرکز جبهه در «دره رودجان» انتقال دادند. بعد از تلاشی دقیق، مخابره بی سیم نیز از نزد شان پیدا گردید که بعداٌ اعتراف به ارسال راپور کاروان بمباران شده ای مجاهدین را نمودند. مجاهدین «گروپ چریکی مصطفی شهید» که همه تحصیلکرده و از مرکز کابل بودند، به پیوند نامشروع این دو فرد نیز شک بر گشته و آنها را ازهم جدا ساختند. نوجوان در عدم حضور «مولوی خادیست»؛ در تحقیقات بعدی، اعتراف به موارد تکان دهنده ای نمود. وی اعتراف داشت که تنها در دوره ایشان، به صدا ها نوجوانان افغان از طریق سازمان «پیش آهنگان»، برای تدریس روش های سکسی و استخباراتی به شوروی فرستاده شده بودند. وی هدف کاری شان را صرف در نفوذ پذیری در جبهات مجاهدین، و برقراریارتباط جنسی با قوماندانان مجاهدین بیان داشت. وی در ضمن نیز اقرار داشت که پنچاه و دو نفر در جبهات شرق و جنوب شرق پراگنده شده اند. (تمام جریان و اسامی افراد آن، و نیز جریان ثبت شده تحقیق در نوار ها ضبط در ظرف یک هفته، مستقیماٌ به حکمتیار سپرده شد که گزارش مکمل آن در کتاب «سیری در بوستان جهاد» انعکاسیافته است.)
- ارسال ژورنالیست های غربی در جبهات، بخصوص در جبهات شورای نظار نیز از همکاری های مشترک کا جی بی با احزاب سوسیال دمکرات غربی ها روی همین محور و هدف از برای آلوده سازی جوی اخلاقی قوماندانان جهاد صورت می گرفت که تا حال از آن بهره برادری می نمایند. زیرا غربیان ایشان را «بلک میل» ساخته و اسنادی را تهیه داشته اند که تا آخر عمر از ایشان سود می برند؛ کاری را که آقای دوستم در سطح ملیشه ها و به سویه ملیشه ییدر برابر آقای ایشچی انجام داد.
بلی! مکتب «کارملیزم»رنگ تازه ای برای بیماران اخلاقی داد و فرزندان ناخلف زیادی را بدنیا آورد که تنها منحصر به کمونیزم نماند و ائتلاف با کپیتالیزم را نیز پیوند زد! جرأت وطنفروشی را بالا برد، و حساسیت در برابر آن را کمرنگ سخت تا جای یکه، کمونیستهای چینی و مجاهدنما ها را نیز بدورش بسیج گردانید!
اینجاست که «کارمل» در وجود «کرزی» تبارز می نماید؛
و زمانی که آثار شکست و زوال بادران شان نزدیک می گردد؛
آئینه ای «نجیب منافق» در «غنی منافق» تجلی می یابد!
دگر معلوم نیست که این کمونیستهای افغانی؛ که بدتر از کمونیستهای اصلی می باشند، از جان زخمی این ملت مظلوم چه می خواهند!؟
جنایات جدید خلق می نمایند تا در کثرت آن، جنایات قبلی شان را بپوشانند؛
جامعه را بیشتر در فساد و بداخلاقی غرق می دارند، تا بوی بد گندگی های قبلی شان، در کثرت گندگی ها تشخیص نگردد!
آیا کسی هست تا بپرسد که گناه این ملت مظلوم و فقیر در چه هست که چهار دهه در زیر ظلم و تجاوز قرار دارد!؟
چرا طاغوتیان یکی پی دیگری به تجاوز و ستم درین خطه ادامه می دهند؟
چرا کمونیستهای پرچم و خلق از مکیدن خون این این ملت رفع تشنگی نمی نمایند!؟
چرا کمونیستهای چینی و لائیک های غربی از خدعه و بغض بر مسلمانان این خطه دست نمی کشند و زمینه ساز جنایات بیشتر کمونیستهای روسی می گردند!؟
چرا......؟
آخر چرا؟
مگر گناه این ملت مظلوم و فقیر در چیست!؟
وَمَا نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلَّا أَن يُؤْمِنُوا بِاللَّـهِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ ﴿البروج:٨﴾
شکنجه‌گران هیچ ایرادی و جرمی بر مؤمنان نمی‌دیدند جز این که ایشان به الله عزیز و حمید ایمان آورده بودند!
پس اگر ایمان این ملت جرم است؛ بباید بدانند که با ریختن هر قطره خون مجاهدین راستین، هزاران مجاهد دیگر خواهد روئید!
و فراموش ننمایند که اگر بخواهند و یا نخواهند؛ اگر غضب گیرند و بیشتر خون ریزند، و یا خدعه و نیرنگ بکار برند؛ اسلام پیروز شدنی ست، و اما آنها در منهی اسلام هیچ خواهند بودند!

هیچ نظری موجود نیست: